مدیریت ادراک و روایت‌سازی در جنگ‌های شناختی

مطالعه‌ای بر راهبردهای کنترل افکار عمومی در شرايط بحران امنيتی

تحولات امنیتی در دهه‌های اخیر نشان می‌دهد که میدان نبرد معاصر صرفاً محدود به عرصه‌های نظامی متعارف یا فناوری‌های سخت‌افزاری نیست، بلکه حوزه‌ای نوین با عنوان جنگ‌های شناختی به‌مثابه بُعدی پیچیده از منازعات قدرت پدیدار شده است. در این سطح، تمرکز اصلی بر تأثیرگذاری بر فرایندهای ادراکی، شناختی و تصمیم‌گیری جوامع قرار دارد؛ به‌گونه‌ای که ذهن و آگاهی جمعی به میدان اصلی رقابت بدل می‌شود. این تغییر پارادایم، ضرورت بازاندیشی در مفاهیمی چون امنیت، بازدارندگی و قدرت نرم را بیش از پیش آشکار ساخته است.

از منظر علوم شناختی، ادراک فرآیندی منفعل در بازتاب واقعیت بیرونی نیست، بلکه حاصل سازوکارهای پیچیده پردازش اطلاعات در تعامل با مؤلفه‌های فرهنگی، اجتماعی و روان‌شناختی است. بر همین اساس، بازیگران راهبردی دریافته‌اند که بازتعریف واقعیت و شکل‌دهی به چارچوب‌های معنایی می‌تواند نقشی کارآمدتر و کم‌هزینه‌تر از بهره‌گیری از ابزارهای سخت ایفا کند. در این راستا، روایت‌سازی راهبردی به‌عنوان ابزاری مؤثر برای هدایت افکار عمومی و مشروعیت‌بخشی به اقدامات در شرایط بحران‌های امنیتی مورد توجه فزاینده قرار گرفته است.

شرایط بحران امنیتی به‌طور معمول با سطح بالایی از عدم قطعیت، اضطراب و گسست در انسجام اجتماعی همراه است. این وضعیت سبب می‌شود افکار عمومی بیش از پیش مستعد پذیرش روایت‌هایی باشد که امکان معنا‌بخشی و نظم‌دهی به واقعیت‌های متناقض را فراهم می‌آورند. در چنین بستری، مدیریت ادراک و روایت‌سازی نه‌تنها در تثبیت انسجام داخلی و افزایش تاب‌آوری اجتماعی نقش دارد، بلکه به‌عنوان ابزاری تهاجمی می‌تواند موجب تضعیف جبهه مقابل از طریق برهم‌زدن انسجام روانی و اجتماعی آن گردد.

بر این اساس، مطالعه راهبردهای مدیریت ادراک و روایت‌سازی در بستر جنگ‌های شناختی، به‌ویژه در شرایط بحران امنیتی، ضرورتی علمی و راهبردی است. این مطالعه می‌تواند ضمن تبیین سازوکارهای ادراکی و شناختی تأثیرگذار بر افکار عمومی، به ارائه الگوهایی برای افزایش ظرفیت‌های دفاع شناختی و نیز توسعه قدرت نرم در مواجهه با تهدیدات نوین کمک کند. بدین‌ترتیب، تمرکز بر پیوند میان علوم شناختی و مطالعات امنیتی امکان تحلیل جامع‌تری از پویایی‌های جنگ شناختی و راهبردهای کنترل ادراک جمعی فراهم خواهد ساخت.

روندهای کنترل روانی

روند کنترل روانی جامعه در شرایط بحرانی را می‌توان بر پایه سه اصل بنیادین تحلیل کرد که هر کدام نقشی کلیدی در جهت‌دهی ادراک عمومی و مدیریت واکنش‌های جمعی دارند. نخست، تکنیک‌های روایت‌سازی به‌عنوان ابزار اصلی بازتعریف واقعیت عمل می‌کنند. در این مرحله، بازیگران امنیتی و رسانه‌ای با گزینش بخشی از واقعیت و بازچینش آن در قالب یک روایت منسجم، تلاش می‌کنند معنا و چارچوبی مشخص برای تفسیر بحران ارائه دهند. این فرآیند نه‌تنها بر حافظه جمعی و برداشت شناختی شهروندان اثر می‌گذارد، بلکه مسیرهای رفتاری را نیز شکل می‌دهد. از منظر علوم شناختی، روایت‌ها همچون «اسکریپت‌های ذهنی» عمل می‌کنند که افراد با اتکا به آن‌ها در شرایط ابهام، تصمیم‌گیری سریع‌تری می‌گیرند و در نتیجه امکان هدایت واکنش‌ها به سمت اهداف مطلوب فراهم می‌شود. در حوزه امنیتی نیز، این تکنیک به نهادهای حاکمیتی اجازه می‌دهد کنترل نسبی بر فضای روانی جامعه داشته باشند و مانع از گسترش بی‌ثباتی شناختی ناشی از تعدد برداشت‌ها و تفسیرهای پراکنده شوند.

اصل دوم و سوم، یعنی شکل‌دهی به هویت جمعی در بحران و مقابله با شایعات و پروپاگاندا، مکمل روایت‌سازی هستند و کارکرد آن را تثبیت می‌کنند. در شرایط تهدید، بازتعریف «ما» و «دیگری» به‌گونه‌ای که احساس همبستگی و انسجام داخلی تقویت شود، یکی از مهم‌ترین مکانیزم‌های روانی برای حفظ ثبات اجتماعی است. این هویت جمعی، در چارچوب روایت‌های طراحی‌شده، افراد را به‌گونه‌ای بسیج می‌کند که بحران به‌مثابه تهدیدی مشترک درک شود و واکنش‌های جمعی هماهنگ شکل گیرد. هم‌زمان، برای جلوگیری از تخریب این چارچوب، مقابله با شایعات و پروپاگاندای دشمن ضرورت می‌یابد. این اقدام از طریق «واکسیناسیون شناختی»، یعنی آماده‌سازی ذهنی جامعه برای مقاومت در برابر اطلاعات تحریف‌شده، و بهره‌گیری از سازوکارهای فناوری و آموزشی انجام می‌شود. بدین ترتیب، ترکیب سه اصل یادشده سازوکاری را پدید می‌آورد که به نظام سیاسی اجازه می‌دهد نه‌تنها بحران را مدیریت کند، بلکه از دل آن فرصتی برای تقویت انسجام و افزایش تاب‌آوری روانی جامعه خلق نماید.

تکنیک‌های روایت‌سازی

در علوم شناختی، روایت‌ها چارچوب‌هایی ذهنی هستند که امکان معنا‌سازی از اطلاعات پراکنده و نامنسجم را فراهم می‌کنند. روایت، یک ساختار داستانی است که به افراد اجازه می‌دهد رویدادها را در قالب علت و معلولی درک کنند و جهان پیرامون خود را قابل پیش‌بینی و معنادار ببینند. در شرایط بحران، این ویژگی اهمیتی دوچندان پیدا می‌کند زیرا ذهن انسان به‌طور طبیعی تمایل دارد ابهام را کاهش دهد و الگوهای منسجم بیابد. از همین‌رو، روایت‌سازی تنها یک ابزار ارتباطی ساده نیست بلکه ابزاری برای کنترل ادراک و هدایت رفتار جمعی محسوب می‌شود. در سطح امنیتی، بازیگران سیاسی و نظامی از این ویژگی بهره می‌گیرند تا با تولید روایت‌های خاص، افکار عمومی را در مسیری مطلوب هدایت کنند. بنابراین، روایت‌سازی را می‌توان نه‌فقط یک فرآیند فرهنگی یا رسانه‌ای، بلکه یک تکنیک شناختی–امنیتی دانست که در مدیریت بحران‌ها و جنگ‌های مدرن نقشی کلیدی دارد.

از منظر امنیتی، تکنیک‌هایی همچون «چارچوب‌بندی» رویدادها، استفاده از «واژگان بارگذاری‌شده» و بهره‌گیری از «استعاره‌های راهبردی» جایگاهی محوری در روایت‌سازی دارند. وقتی یک بحران با واژه «تهاجم» معرفی می‌شود، شبکه‌های معنایی ذهن مخاطب به سمت خشم، دفاع و مقاومت فعال می‌شوند، اما اگر همان بحران با تعبیر «مذاکره دشوار» بازنمایی شود، شبکه‌های شناختی متفاوتی مانند صبر، گفتگو و مصالحه برانگیخته خواهند شد. این تفاوت نشان می‌دهد که انتخاب واژه‌ها و چارچوب‌های معنایی در روایت‌سازی، فراتر از یک تصمیم زبانی، یک اقدام امنیتی استراتژیک محسوب می‌شود. استعاره‌های راهبردی نیز به همین ترتیب می‌توانند مفاهیم انتزاعی و پیچیده را در قالب تصویری ملموس بازنمایی کرده و به تسهیل درونی‌سازی پیام در ذهن مخاطب کمک کنند.

تحقیقات علوم شناختی نشان داده‌اند که روایت‌ها از طریق تحریک هیجانات، حافظه روایی بلندمدت ایجاد می‌کنند. این حافظه به‌گونه‌ای عمل می‌کند که افراد نه‌تنها محتوا، بلکه احساسات پیوند خورده با روایت را نیز به یاد می‌سپارند. همین امر موجب می‌شود که تکنیک‌های روایت‌سازی بیشتر بر احساسات و هیجان‌ها متمرکز باشند تا بر منطق خشک. در حوزه امنیتی، این قابلیت به بازیگران قدرت امکان می‌دهد تا با هدایت احساسات جمعی—مانند ترس، امید، یا خشم—مسیر واکنش‌های اجتماعی را به‌طور مستقیم کنترل کنند. این امر نشان می‌دهد که روایت‌سازی نه‌تنها برای انتقال اطلاعات، بلکه برای شکل دادن به رفتارهای اجتماعی و سیاسی در سطحی کلان استفاده می‌شود.

در نهایت، کارآمدی روایت‌سازی زمانی به اوج می‌رسد که با ابزارهای فناورانه ترکیب شود. رسانه‌های اجتماعی، الگوریتم‌های هوشمند و سیستم‌های داده‌محور این امکان را می‌دهند که روایت‌ها با دقت بالا به گروه‌های خاص هدف برسند و اثرگذاری آن‌ها چند برابر شود. در این فضا، روایت‌سازی دیگر صرفاً انتشار یک داستان یا پیام نیست، بلکه فرآیندی استراتژیک و داده‌محور است که با استفاده از تحلیل‌های کلان‌داده و هوش مصنوعی بهینه‌سازی می‌شود. ترکیب این توانمندی‌ها سبب می‌شود روایت‌سازی از سطح یک ابزار ارتباطی به سطح یک سلاح شناختی ارتقا یابد و به‌عنوان بخشی از زرادخانه جنگ‌های مدرن مورد استفاده قرار گیرد.

شکل‌دهی به هویت جمعی در بحران

در شرایط بحرانی، افراد با حجم بالایی از ابهام و نااطمینانی روبه‌رو می‌شوند و در تلاش برای معنا‌بخشی به وضعیت، به چارچوب‌های هویتی متوسل می‌شوند. هویت جمعی در این میان همان چارچوبی است که احساس تعلق، امنیت و جهت‌گیری را برای افراد فراهم می‌کند. علوم شناختی نشان می‌دهد که شکل‌گیری این هویت به فرآیندهایی چون همذات‌پنداری، برساخت حافظه جمعی و تقویت باورهای مشترک وابسته است. از منظر امنیتی، توانایی هدایت و تقویت هویت جمعی به دولت‌ها و بازیگران راهبردی کمک می‌کند تا در شرایط فشار یا تهدید، انسجام اجتماعی را افزایش دهند و از فروپاشی روانی یا آشوب جلوگیری کنند.

فرایند شکل‌دهی به هویت جمعی غالباً بر محور «دیگری‌سازی» بنا شده است. این تکنیک با ایجاد تمایز میان «ما» و «آن‌ها»، مرزهای ذهنی مشخصی در ادراک جمعی ترسیم می‌کند. در شرایط بحران، چنین بازنمایی‌هایی انسجام داخلی را تقویت کرده و به جامعه احساس اتحاد در برابر تهدید بیرونی می‌دهد. اما باید توجه داشت که این تکنیک در عین تقویت همبستگی می‌تواند زمینه‌ساز افزایش خصومت و دشمنی نسبت به «دیگری» نیز باشد. از دیدگاه امنیتی، این کارکرد دوگانه هم فرصت است و هم تهدید: فرصتی برای افزایش همبستگی داخلی و تهدیدی برای بروز افراط‌گرایی یا قطبی‌سازی خطرناک.

علوم شناختی نشان می‌دهد که هویت جمعی تنها از طریق زبان و روایت ساخته نمی‌شود، بلکه کنش‌های نمادین نیز نقشی حیاتی دارند. آیین‌های جمعی، نمادهای ملی، پرچم‌ها، سرودها و حتی تصاویری که در رسانه‌ها تکرار می‌شوند، همه ابزارهایی برای تثبیت هویت جمعی هستند. این نمادها با فعال‌سازی شبکه‌های معنایی مشترک در ذهن افراد، الگوهای اعتماد و تبعیت اجتماعی را تقویت می‌کنند. از منظر امنیتی، استفاده هوشمندانه از این ابزارها می‌تواند جامعه را در برابر تهدیدات خارجی مقاوم‌تر کند و درونی‌سازی اهداف امنیتی در سطح روانی–اجتماعی را تسهیل نماید.

با این حال، شکل‌دهی به هویت جمعی در بحران یک تیغ دو لبه است. اگر این فرایند با دقت و توازن مدیریت نشود، ممکن است منجر به افراط‌گرایی، ‌دیگری و شکاف‌های اجتماعی گردد. تقویت بیش‌ازحد مرز میان «ما» و «آن‌ها» می‌تواند باعث شود جامعه از درون دچار قطب‌بندی شود و گروه‌های اقلیت یا مخالفان داخلی به‌عنوان دشمنان تلقی شوند. در نتیجه، سیاست‌گذاران باید میان ضرورت انسجام اجتماعی و پرهیز از قطبی‌سازی مفرط تعادل ایجاد کنند. از این منظر، شکل‌دهی به هویت جمعی یک ضرورت امنیتی است اما نیازمند مدیریت دقیق برای جلوگیری از پیامدهای منفی است.

مقابله با شایعات و پروپاگاندا

شایعات و پروپاگاندا در شرایط بحران به‌سرعت گسترش می‌یابند، زیرا ذهن انسان در مواجهه با ابهام و کمبود اطلاعات تمایل دارد خلاها را با داستان‌های احتمالی پر کند. علوم شناختی این رفتار را به سوگیری‌هایی چون «تعصب در دسترس بودن» و «سوگیری تأییدی» نسبت می‌دهد. افراد در شرایط فشار، اطلاعاتی را که به‌راحتی به ذهن خطور می‌کنند یا با باورهای قبلی‌شان سازگار هستند، راحت‌تر می‌پذیرند. همین امر موجب می‌شود که شایعات به‌ویژه در شبکه‌های اجتماعی با سرعتی غیرقابل کنترل پخش شوند. در نتیجه، کنترل و مقابله با آن‌ها نه‌تنها یک ضرورت اطلاعاتی بلکه یک ضرورت امنیتی است.

از دیدگاه امنیتی، شایعات می‌توانند همانند عملیات روانی عمل کنند و با تضعیف اعتماد عمومی، بی‌ثباتی سیاسی و اجتماعی ایجاد نمایند. پروپاگاندا نیز به‌عنوان ابزاری سازمان‌یافته‌تر، با بهره‌گیری از تکنیک‌هایی مانند تکرار مستمر، ساده‌سازی شدید پیام و استفاده از بار هیجانی قوی، روایت‌های بدیل را در ذهن مخاطبان تثبیت می‌کند. در بحران‌های امنیتی، این تاکتیک‌ها می‌توانند نهادهای رسمی را تضعیف کرده و فضای اجتماعی را برای پذیرش اقدامات بازیگران متخاصم آماده کنند. به همین دلیل، مقابله با شایعات و پروپاگاندا تنها وظیفه رسانه‌ها نیست بلکه بخشی از استراتژی‌های ملی امنیتی محسوب می‌شود.

روش‌های مقابله متنوع‌اند و می‌توانند شامل اقدامات پیشگیرانه و واکنشی باشند. یکی از رویکردهای پیشگیرانه، «واکسیناسیون شناختی» است که به آموزش جامعه درباره تاکتیک‌های دستکاری اطلاعات می‌پردازد تا افراد در برابر آن‌ها مقاوم‌تر شوند. ارتقای سواد رسانه‌ای، آموزش تفکر انتقادی و استفاده از ابزارهای فناورانه مانند هوش مصنوعی برای شناسایی الگوهای انتشار اطلاعات نادرست، همگی ابزارهای مهم در این زمینه هستند. پژوهش‌های تجربی نشان داده‌اند که آگاهی‌رسانی به مردم درباره تکنیک‌های پروپاگاندا پیش از مواجهه واقعی با آن‌ها، به‌طور قابل توجهی اثرگذاری این تاکتیک‌ها را کاهش می‌دهد.

در سطح کلان، مقابله با شایعات و پروپاگاندا نیازمند رویکردی متوازن است. سیاست‌های سخت‌گیرانه و سانسور اطلاعاتی ممکن است در کوتاه‌مدت برخی آثار را کنترل کنند، اما در بلندمدت می‌توانند اعتماد عمومی را فرسوده کرده و خود به عاملی برای افزایش شایعات تبدیل شوند. در مقابل، شفافیت، سرعت و اعتبار اطلاع‌رسانی رسمی می‌تواند فضای لازم برای رشد شایعات را محدود کند. بنابراین، «مدیریت فعال اطلاعات» که ترکیبی از شفافیت، آموزش، فناوری و ارتباط مؤثر با جامعه است، راهکار مؤثرتری محسوب می‌شود. از دیدگاه امنیتی، این رویکرد پایدارتر است زیرا به جای حذف صرف اطلاعات، به تقویت ظرفیت شناختی و تاب‌آوری جامعه در برابر جنگ‌های شناختی می‌پردازد.

روایت‌سازی جمهوری اسلامی ایران در مواجهه با رژیم صهیونیستی

جمهوری اسلامی ایران در جنگ روایت‌ها علیه رژیم صهیونیستی از ابتدای انقلاب اسلامی تاکنون همواره کوشیده است تصویری پایدار از این رژیم به‌عنوان «غاصب»، «ناقض حقوق بشر» و «دشمن امت اسلامی» ایجاد و بازتولید کند. این بازنمایی نه‌تنها بر پایه مفاهیم دینی و آرمان‌های اسلامی شکل گرفته بلکه در چارچوب علوم شناختی می‌توان آن را تلاشی برای بازتعریف ادراک جمعی دانست؛ یعنی جامعه ایرانی و جهان اسلام از خلال این روایت، جایگاه خود و دشمن را بازشناسی می‌کنند. این استراتژی موجب شده است که هر بار که بحران یا جنگی در منطقه رخ داده، ایران توانسته است با فعال‌سازی این چارچوب معنایی، انسجام داخلی را تقویت و مشروعیت کنش‌های منطقه‌ای خود را تثبیت کند. در سطح امنیتی نیز این روایت‌سازی، نوعی ابزار راهبردی بوده است که به ایران امکان داده افکار عمومی را در مسیر مقاومت هدایت کند و واکنش‌ها را در برابر تهدیدات دشمن پیش‌بینی‌پذیر سازد.

یکی از مؤلفه‌های بنیادین این روایت، پیوند زدن سرنوشت امت اسلامی با مسأله فلسطین است. جمهوری اسلامی از همان ابتدا تلاش کرده است تا موضوع فلسطین را نه صرفاً یک بحران سیاسی یا ملی، بلکه مسئله‌ای هویتی و دینی برای کل مسلمانان معرفی کند. این تکنیک با فعال‌سازی حافظه تاریخی مسلمانان و یادآوری رویدادهایی مانند اشغال قدس و رنج آوارگان فلسطینی، باعث می‌شود مرزهای هویتی فراتر از ملیت‌ها کشیده شود و «ما»یی گسترده‌تر شکل بگیرد. در سطح امنیتی، چنین هویتی ابزار قدرتمندی برای بسیج افکار عمومی و ایجاد همگرایی فراملی علیه رژیم صهیونیستی فراهم می‌کند. از این منظر، روایت ایران تنها به داخل کشور محدود نیست بلکه بستری برای ایجاد شبکه‌ای از حمایت‌های مردمی و سیاسی در سراسر جهان اسلام است که در قالب «محور مقاومت» معنا می‌یابد.

در عرصه بین‌المللی، جمهوری اسلامی ایران با استفاده از مفاهیم حقوقی و انسانی توانسته است رژیم صهیونیستی را در چارچوب «تهدیدی برای صلح جهانی» بازنمایی کند. تمرکز بر موضوعاتی مانند کشتار غیرنظامیان، نقض حقوق بین‌الملل، و خشونت ساختاری علیه مردم فلسطین، از جمله تکنیک‌های این رویکرد است. این استراتژی دو کارکرد عمده دارد: نخست آنکه افکار عمومی جهان را نسبت به ماهیت واقعی این رژیم حساس می‌کند و دوم آنکه مواضع دیپلماتیک ایران در سازمان‌های بین‌المللی را مشروعیت می‌بخشد. از دیدگاه علوم شناختی، این اقدام نوعی «بازقاب‌بندی ادراک جهانی» است که با انتقال پیام‌های مکرر و پرقدرت، تصویر ذهنی مخاطبان جهانی را بازسازی می‌کند.

رسانه‌ها در این فرآیند نقشی اساسی ایفا می‌کنند. ایران نه‌تنها به رسانه‌های رسمی مانند صداوسیما و خبرگزاری‌های داخلی متکی است، بلکه شبکه‌های فراملی همچون پرس‌تی‌وی و العالم را نیز برای رساندن پیام‌های خود به مخاطبان خارجی به کار می‌گیرد. افزون بر آن، حضور فعال در پلتفرم‌های اجتماعی باعث شده است که پیام‌ها به‌طور مستقیم و بی‌واسطه به نسل‌های جوان و جوامع فراملی برسند. علوم شناختی نشان می‌دهد که چنین تنوع رسانه‌ای موجب می‌شود روایت‌ها در لایه‌های مختلف ذهنی مخاطبان جای گیرند و «حافظه جمعی دیجیتال» تولید کنند؛ حافظه‌ای که در برابر حذف یا تحریف مقاومت بیشتری دارد و در بحران‌ها دوباره فعال می‌شود.

یکی از برجسته‌ترین مصادیق روایت‌سازی ایران در منطقه، شکل‌دهی به مفهوم «محور مقاومت» است. در این چارچوب، گروه‌هایی همچون حزب‌الله لبنان، حماس و جهاد اسلامی فلسطین به‌عنوان بخش‌هایی از یک پیکره معنایی مشترک معرفی می‌شوند. این روایت به‌گونه‌ای طراحی شده که ضمن تقویت انسجام درونی محور مقاومت، برای رژیم صهیونیستی نیز تهدیدی روانی ایجاد کند؛ زیرا نشان می‌دهد که این رژیم نه با یک بازیگر منفرد بلکه با شبکه‌ای چندلایه و فراملی مواجه است. از نظر امنیتی، این نوع روایت موجب بازدارندگی روانی و تقویت روحیه طرفداران مقاومت در برابر فشارهای دشمن می‌شود.

ایران همچنین از طریق تکنیک‌های «دیگری‌سازی» و «چارچوب‌بندی»، تصویر رژیم صهیونیستی را به‌عنوان دشمنی مطلق و غیرقابل اعتماد تثبیت کرده است. این تصویرسازی هیجانات جمعی از قبیل خشم، نفرت و احساس وظیفه اخلاقی را فعال کرده و انسجام داخلی جامعه ایرانی را تقویت می‌کند. از منظر علوم شناختی، این امر با فعال‌سازی سیستم‌های عاطفی مغز موجب افزایش آمادگی رفتاری برای مقابله می‌شود. در عین حال، همین استراتژی اگر بیش از حد تقویت شود می‌تواند به قطبی‌سازی مفرط و افزایش خطر واکنش‌های افراطی منجر گردد. به همین دلیل، ایران تلاش کرده است این تصویرسازی را با مفاهیمی همچون عدالت، آزادی و مقاومت متوازن کند تا از تبدیل شدن به یک منبع تنش داخلی جلوگیری شود.

از بعد امنیتی، روایت‌سازی ایران صرفاً یک اقدام تبلیغاتی نیست بلکه بخشی از دکترین بازدارندگی این کشور به‌شمار می‌رود. در واقع، بازنمایی رژیم صهیونیستی به‌عنوان موجودیتی ، فاقد مشروعیت و وابسته به حمایت خارجی، به تقویت روحیه مقاومت در میان گروه‌های منطقه‌ای و کاهش اثر روانی تهدیدات نظامی کمک کرده است. این استراتژی به‌ویژه در جنگ ۳۳ روزه حزب‌الله با رژیم صهیونیستی و نیز بحران‌های مکرر غزه آشکار شد؛ جایی که روایت مقاومت نه‌تنها بازدارندگی روانی بلکه حمایت مردمی گسترده را در داخل و خارج از ایران به دنبال داشت.

در نهایت می‌توان گفت روایت‌سازی جمهوری اسلامی ایران در مواجهه با رژیم صهیونیستی ابزاری چندلایه است که کارکردهای داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی را هم‌زمان دنبال می‌کند. این روایت توانسته است جامعه ایرانی را حول مفاهیم مقاومت و عدالت متحد کند، شبکه‌ای فراملی از همبستگی ایجاد کند و مشروعیت دیپلماتیک ایران را در سطح بین‌المللی تقویت نماید. آینده این روایت‌سازی وابسته به توان ایران در به‌روزرسانی پیام‌ها متناسب با تغییر شرایط، بهره‌گیری از فناوری‌های نوین ارتباطی و سازگار کردن مفاهیم با ذهنیت نسل‌های جدید خواهد بود. در علوم شناختی، این امر به‌معنای «پویایی روایت» است؛ یعنی سازوکاری که بتواند در برابر تغییر محیط و ظهور چالش‌های تازه انعطاف‌پذیر باشد.

این مقاله را به اشتراک بگذارید